توی قسمت قبل رسیدیم به جایی که رشد سریع اسنپ چت، چالشهای بزرگی رو براش به وجود آورد. اسنپ چت درست جایی که فکرش رو نمیکرد و به صورت اتفاقی کاربرانی رو به دست آورد که به شدت بهش نیاز داشتن و همین موضوع باعث محبوبیت اسنپ چت بین دانش آموزان نوجوان شد.
اما مدرسهها و دانش آموزها تنها یک وفادار صرف نبودن و اتفاق شگفت انگیز دیگهای هم قرار بود از طریق همین دانش آموزها رقم بخوره.
جرمی لو، اولین سرمایهگذار

پدر یکی از دانش آموزان ساکن سیلیکون ولی از طریق دخترش متوجه محبوبیت رو به رشد اسنپ چت شد و این موضوع رو با همکارش در میون گذاشت.
جرمی لو، سرمایه گذار فرشته که در سیلیکون ولی فعال بود به محض مطلع شدن توسط همکارش، به شدت عاشق اسنپ چت شد و به دنبال راهی برای سرمایه گذاری در اون میگشت. در نهایت هم جرمی لو شمارهای از ایوان اسپیگل پیدا کرد و باهاش تماس گرفت و موضوع رو در میون گذاشت.
پیشنهاد جرمی لو ۴۸۵ هزار دلار سرمایهگذاری در ازای سهم کوچکی بود که البته هیچ وقت افشا نشد. درست در همین زمان بود که اسپیگل در حال سر و کله زدن با هزینههای رو به رشد و سرسام آور سرورها بود و به شدت به این پول نیاز داشت.

درسته که ۴۸۵ هزار دلار عدد خیلی بالایی نبود اما به دلیل نیاز اسنپ چت به پول، اسپیگل با خوشحالی این پیشنهاد رو قبول کرد و کم کم روزهای طلایی اسنپ چت شروع شد.
ایوان اسپیگل که یکی از الگوهای زندگیش مارک زاکربرگ بود، به محض موفقیت شرکتش از دانشگاه انصراف داد و تصمیم گرفت که تمرکزش رو روی توسعه اسنپ چت بذاره.
همه چیز داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت تا اینکه یک روز ایوان اسپیگل ایمیل عجیبی دریافت کرد. ایمیلی از طرف الگوی زندگیش : مارک زاکربرگ!
ملاقات با الگوی زندگی

مارک زاکربرگ که به تازگی عرضه اولیه سهام فیسبوک رو پشت سر گذاشته بود، عزمش رو جزم کرده بود که نذاره هیچ تهدیدی متوجه فیسبوک بشه اما یک اپلیکیشن جدید پیدا شده بود که کم کم داشت مشکل ساز میشد.
مشکل این بود که اسنپ چت داشت کاربران جوان و نوجوان رو به سمت خودش جذب میکرد و این دقیقا نقطه ضعف فیسبوک بود. فیسبوکی که میانگین سنی کاربرانش به زحمت به ۴۰ سال میرسید.
مارک زاکربرگ توی ایمیلش به ایوان اسپیگل گفته بود که از کارشون خوشش اومده و دوست داره که در این مورد با هم گپ بزنن. ایوان اسپیگل هم قبول کرد و با اشتیاق زیاد برای این ملاقات رفت.
به نظر میرسید که مارک زاکربرگ میخواد علاقهش به سرمایه گذاری در اسنپ چت رو با ایوان در میون بذاره اما اسنپ چت در اون زمان حدود ۱۰۰ هزار کاربر داشت و گزینه آنچنان جذابی برای سرمایه گذاری به حساب نمیومد.
وقتی که الگوها در هم میشکنند

در واقع مارک زاکربرگ فکر میکرد که به جای خریدن اسنپ چت بهتره که استراتژی دیگهای رو پیش بگیره. چیزی که مارک زاکربرگ میخواست به ایوان اسپیگل بگه این بود که اونها در حال توسعه اپلیکیشنی به اسم Poke هستن که دقیقا کار اسنپ چت رو میکنه و شباهت عجیبی به اون داره.

پیام مارک زاگربرگ به اسنپ چت این بود که شما خیلی خوب هستین ولی راستش ما قصد داریم که تیمتون رو تکه تکه کنیم و خوشحال شدیم که این مدت باهاتون آشنا شدیم و راستی، ممنون بابت ایده خوبتون!
ایوان اسپیگل در همون حال که از ترس نمیدونست چه کار کنه لبخندی زد و خداحافظی کرد. حالا اون در برابر الگوی زندگیش قرار گرفته بود. کسی که تحسینش میکرد قرار بود زندگیش و چیزی که برای ساختنش کلی زحمت کشیده بود رو نابود کنه.
اولین نبرد فیسبوک و اسنپ چت

برای اسنپ چت شیپور جنگ به صدا در اومده بود و حالا باید از خودش دفاع میکرد. ایوان اسپیگل یک نسخه از کتاب هنر جنگ رو برای تمام کارمندان اسنپ چت خرید و تصمیم گرفت که با تمام توان به جنگ فیسبوک بره. اما راستش نیازی به این همه زحمت نبود.
اپلیکیشن Poke به محض انتشار بر روی اپ استور به صدر لیست پرنصبترین اپلیکیشنها صعود کرد. اما درست در همون روز مقالهای در تککرانچ منتشر شد که با بررسی این اپلیکیشن اعلام کرد که Poke تنها یک کپی از اسنپ چت هست.
حالا همه دنبال این بودن که ببینن اسنپ چت چیه که فیسبوک ازش کپی کرده و رقابت فیسبوک دقیقا باعث بیشتر دیده شدن اسنپ چت شد.

استراتژی فیسبوک با شکست مواجه شد و تمام توانی که صرف این پروژه کرده بود باعث تقویت اسنپ چت شده بود. مارک زاکربرگ در نبرد اولش با اسنپ چت شکست خورد اما به دنبال فرصتی برای جبران بود.
ایوان اسپیگل که حالا پیروز شده بود آماده بود که حکمرانی هرچند کوچک خودش رو آغاز کنه. اسنپ چت دوباره جذب سرمایه کرد و رشد اسنپ چت هم شتاب بیشتری گرفت و ایوان هم کم کم شناختهتر میشد. این شناخته شدن البته مزایای خودش رو داشت.
مثلا ایوان اسپیگل با میراندا کر، مدل معروف شروع به قرار گذاشتن کرد و مهمونیهای مختلفی میگرفت و حتی با شهردار معروف وقت نیویورک، مایکل بلومبرگ، هم دیدار داشت.
دست دادن پس از جنگ

دیری نگذشت که دوباره سر و کله مارک زاکربرگ پیدا شد. این دفعه اما نه برای جنگ، بلکه خرید اسنپ چت و اون هم به مبلغ ۳ میلیارد دلار.
ایوان اسپیگل که نمیخواست اسنپ چت مثل اینستاگرام فقط تبدیل به یکی از زیرمجموعههای فیسبوک بشه درخواست فیسبوک رو رد کرد. ایوان اسپیگل حالا قصد داشت فیسبوک رو شکست بده.
مارک زاکربرگ هم تمام توانش رو بعد از این جلسه جمع کرد تا اسنپ چت رو به طور کامل نابود کنه. خیلی طولی نکشید تا اینکه فیسبوک دومین تلاش بزرگش برای نابودی اسنپ چت رو با همون استراتژی قدیمیش شروع کنه.
اسلینگشات، مهره جدید فیسبوک

این بار هم فیسبوک با تمام توانش وارد میدون شد و اپلیکیشنی به اسم اسلینگشات رو معرفی کرد. این اپلیکیشن البته کپی اسنپ چت نبود بلکه بهترین ویژگیهای اسنپ چت رو با تعداد زیادی قابلیت و ویژگی جدید ارائه میکرد و البته موفق هم شد.
اسلینگشات به صدر لیست محبوبترین اپلیکیشنها رفت و موفقیت اولیه خوبی به دست آورد. اما همه چیز اونطور که فیسبوک برنامه ریزی کرده بود پیش نرفت و با فاصله کمی از معرفی اسلینگشات توجه رسانهها به یک اپلیکیشن جدید به نام Yo جلب شد. اپلیکیشنی که تنها کاری که میشد باهاش انجام داد این بود که به دیگران گفت: Yo!

برای مدتی هرچند کوتاه همه اپلیکیشن جدید فیسبوک رو فراموش کردن و این ضربه بزرگی برای فیسبوک بود. رتبه اسلینگشات در اپ استور کاهش پیدا کرد و کمکم این اپلیکیشن هم به اعماق تاریک تاریخ پیوست.
برای مارک زاکربرگ بدتر از این ممکن نبود. دیگه این موضوع برای فیسبوک حیثیتی شده بود و هرطور که شده باید فکری میکرد.
در قسمت بعد میخوایم به سراغ استراتژی جدید فیسبوک برای رقابت با اسنپ چت بریم و سرنوشت نبرد این دو شبکه اجتماعی رو مرور کنیم.