تاریخچه دو غول صنعت اجاره ویدئو
چند روزی میشه که یک خبر جالب داره توی شبکههای اجتماعی دست به دست می شه :
” آخرین فروشگاه فیلم بلاک باستر برای ادامه حیات به فروختن کالاهایی تحت نام بلاک باستر روی آورده! “

تا به حال به گوشتون خورده که میگن فلان فیلم بلاک باستریه؟
بلاک باستر در دوران جنگ جهانی دوم به بمبهایی میگفتن که قدرت تخریب بالا (یک بلوک شهری) رو داشت. اما بعدها این واژه تبدیل به صفتی شد برای چیزهای شوکه کننده و هیجان انگیز. یه چیزی مثل وقتی که در فارسی عامیانه میگیم فلان چیز ترکوند.

کم کم در سینما و صنعتهای دیگه هم به کالاهای پر مخاطب و با فروش بالا گفتن بلاک باستر (Blockbuster). پس وقتی میگن یک فیلم بلاک باستر هست یعنی فروش خیلی بالایی داشته. فیلمهایی مثل بر باد رفته، آواتار، جنگ ستارگان و غیره.
اما یک زمانی بلاک باستر اسم یک شرکت با هزاران شعبه در سراسر جهان بود. فراد به جای خرید فیلم، میتونستن با مراجعه به فروشگاههاش فیلم اجاره کنن.
بلاک باستر متولد میشود

تاریخچه این شرکت که حالا بخشی از خاطرات دهههای گذشته هست، به سال ۱۹۸۵ برمیگرده. زمانی که یک بیزینسمن به اسم دیوید کوک (David Cook) اولین شعبه بلاک باستر رو تاسیس کرد.
دیوید کوک قبل از بلاک باستر یک شرکت نرمافزاری در صنعت نفت و گاز داشت. اما کسبوکارش اونطور که انتظار داشت پیش نرفت. به همین دلیل تصمیم گرفت به همراه همسرش وارد کسب و کار اجاره ویدئو بشه.
اونها در ابتدا نمایندگی یک فروشگاه زنجیرهای به اسم ویدئو ورکز (Video Works) رو گرفتن ولی بعدها به مشکل خوردن. مشکل هم این بود که دیوید کوک دوست داشت داخل فروشگاهش رو سرمهای و زرد رنگ کنه ولی قوانین ویدئو ورکز چنین اجازهای رو بهش نمیداد!

به همین خاطر دیوید کوک تصمیم گرفت از ویدئو ورکز جدا بشه و فروشگاه مستقل خودش به اسم بلاک باستر رو راه اندازی کنه.
در دهه هشتاد، نوارهای VHS تبدیل به فرمت رایج فیلمهای خانگی شده بودن و بلاک باستر تونست با اجاره دادن فیلمهای VHS به خوبی رشد کنه. مشتریها حالا به جای خریدن فیلم میتونستن تعداد بیشتری فیلم رو اجاره کنن.
دیوید کوک که به خاطر کار در صنعت نرم افزار، تجربه مدیریت دیتابیسهای بزرگ رو داشت، به خوبی از این مهارتش استفاده کرد و تونست انبار بلاک باستر با بیش از ۱۰۰۰۰ نوار فیلم رو به راحتی مدیریت کنه.
فیلمهای متنوع و قدرت انتخاب بالایی که بلاک باستر به مشتریهاش میداد و انبارهای بزرگی که به اونها کمک میکرد به راحتی شعبههای جدیدی رو باز و مدیریت کنن تبدیل به مزیت رقابتی بلاک باستر شد.
بلاک باستر حتی ویترین فروشگاههاش رو با توجه به هرم سنی و سلیقه مشتریهاش در یک منطقه تغییر میداد که نوآوری بزرگی در اون زمان محسوب میشد.
بلاک باستر جهانی میشود

کم کم موفقیتهای بلاک باستر داشت بازتاب گستردهای پیدا میکرد و با ورود بازیهای ویدئویی، تنوع محصولات و مشتریهای بلاک باستر هم روز به روز داشت بیشتر میشد.
سال ۱۹۸۷ سر و کله یک سرمایه گذار بزرگ به اسم وِین هِزینگا (Wayne Huizenga) پیدا شد که موسس بزرگترین شرکت مدیریت پسماند اون دوران بود. وین که قصد داشت وارد صنعت سرگرمی بشه توجهش به بلاک باستر جلب شد.

مدل کسب و کار نوآورانه، بازار رو به رشد اجاره فیلم، تصویر مناسب بلاک باستر در بین خانوادهها از جذابیتهای بلاکباستر بود و تمام اینها مکمل تجربه وین هزینگا در رشد سریع کسب و کارهای فرنچایز بود.
تا اوایل دهه ۹۰ وین هزینگا تونست مالکیت بلاکباستر رو به دست بیاره و برای خلاص شدن از دردسرهای رقابت، بعضی از رقبای مهم بلاکباستر رو هم خرید و به سرعت شعبههای بلاک باستر رو گسترش داد.

دهه ۹۰ با اینکه دهه خیلی خوبی برای بلاک باستر بود، اما چالشهای خیلی زیادی هم داشت. رشد تلوزیونهای کابلی، آغاز دوران اینترنت و رشد بالای اون، و از همه مهمتر خود بلاکباستر!
وین هزینگا که بلاک باستر رو تبدیل به یک کسب و کار با هزاران شعبه کرده بود در سال ۱۹۹۳ اون رو به مبلغ هشت میلیارد و چهارصد میلیون دلار به ویاکام (Viacom) فروخت.
بلاک باستر و دوران تلاطم

بلاک باستر تا اواخر دهه نود تبدیل به یک غول بی شاخ و دم شده بود که کسی تصور نابود شدنش رو هم نمیکرد و موفقیتهای گذشته، به شدت مدیرانش رو به آینده خوشبین کرده بود. اما اتفاقات مهم در حال رخ دادن بود.
از یک طرف خیلیها بدشون نمیاومد که انحصار بلاک باستر و به دنبال اون قدرتش کم بشه و از طرفی شرکتهای زیادی هم میخواستن بخشی از سهم بازار بلاک باستر رو به دست بیارن اما این تمام ماجرا نبود. همونطور که گفتیم تغییرات صنعت مثل ورود اینترنت، ورود دیویدیها، رشد شبکههای کابلی و غیره خیلی چیزها رو تغییر داده بود و مدیران بلاک باستر هم تصمیمات خوبی نمیگرفتن.

فقط در یک مورد خاص بلاک باستر پیشنهاد وارنر برادرز برای داشتن حق اجاره دیویدی فیلمهای این استودیو در ازای پرداخت بخشی از حق اجارهها به وارنر برادرز رو رد کرد که به شدت به ضررش تموم شد. وارنر برادرز بعد از رد شدن پیشنهادش توسط بلاکباستر به سراغ فروشگاههای بزرگ مثل والمارت رفت و عرضه دیویدیهای با قیمت پایین فیلمهای این استودیو در والمارت و دیگر فروشگاهها، باعث کم شدن تمایل مردم به اجاره فیلم و تغییر عادت اونها به خرید فیلمها شد.
تمام این اتفاقات باعث افت ارزش سهام بلاک باستر شده بود و تا اواخر دهه ۹۰ نه مشتریها خیلی راضی بودن، نه مدیرانش میدونستن چطور باید از پس مشکلات بر بیان.
هرچند بلاک باستر تا سالها بعد به رشد خودش ادامه داد و حتی سال ۲۰۰۴ تعداد فروشگاههاش رو به بیش از ۹۰۰۰ شعبه در سراسر دنیا رسوند.
اما شرایط داشت به سرعت تغییر میکرد. داستان بلاک باستر رو فعلا باید همینجا متوقف کنیم و به جای دیگهای بریم.
نتفلیکس: جریمه دیرکرد ایده بدی است!

بریم به سال ۱۹۹۷، زمانی که یک مهندس جوان به نام رید هستینگز (Reed Hastings) که به تازگی شرکت خودش به اسم پیور سافتوِر (Pure Software) رو فروخته بود تصمیم گرفت چند تا فیلم از جمله آپولو ۱۳ رو از بلاک باستر کرایه کنه.
رید هستینگز که فراموش کرده بود فیلمها رو به موقع پس بده، متوجه شد که ۴۰ دلار جریمه شده. بلاک باستر به ازای هر روز دیرکرد مبلغی رو به عنوان جریمه مشتری در نظر میگرفت!

هستینگز اون زمان به دنبال راهاندازی یک کسب و کار جدید بود و در حال آزمایش کردن ایدههای مختلف بود و به همین خاطر به فکرش رسید که شاید بتونه از جریمههای ناعادلانه بلاک باستر برای راه اندازی یک کسب و کار جدید استفاده کنه.
رید هستینگز ایده خودش رو با مارک رندلف (Marc Randolph) که همکارش بود در میون گذاشت و قرار بر این شد که این ایده رو هم آزمایش کنن.

ایده اولیه نتفلیکس اجاره ویدئو با تفاوتهایی نسبت به بلاک باستر بود: جریمهای در کار نبود، فیلمها با فرمت جدید دیویدی ارائه میشدن، مشتریها با تهیه اشتراک ثابت ماهیانه فیلمهای مورد علاقه رو به صورت پستی و در خانه دریافت میکردن و برای پس دادن فیلم هم کافی بود بسته فیلمها رو در نزدیکترین صندوق پستی قرار بدن. علاوه بر این میتونستن لیست ۵۰ فیلم بعدی مورد علاقهشون رو انتخاب کنن تا به محض پس دادن فیلمهای قبلی براشون فرستاده بشه.
و به همین سادگی نتفلیکس متولد شد.
فرهنگ سازمانی، یکی از مزیتهای استراتژیک نتفلیکس

رید هستینگز که شاهد بروکراتیک شدن شرکت قبلی خودش بعد از رشد اون بود، تصمیم گرفته بود که هر کاری کنه تا شرکت جدیدش به سرنوشت قبلی دچار نشه.
اون شروع به استخدام افرادی کرد که به سرعت بتونن خودشون رو با شرایط وفق بدن، منتظر دریافت فرمان از بالا نباشن و بتونن به سرعت تصمیم بگیرن. در واقع رید هستینگز معتقد بود که کارمندان نتفلیکس باید بتونن بر اساس اصول اولیه شرکت، به خوبی استدلال کنن و با توجه به شرایط بهترین تصمیم رو بدون نیاز به افراد دیگه اتخاذ کنن و اگر نمیتونستن در یک محیط با تغییرات بالا دووم بیارن به سادگی اخراج میشدن. حتی اگر شرکت نیازی به اونها نداشت هم میتونست به سرعت اونها رو اخراج کنه.
اصول اولیه فرهنگ سازمانی نتفلیکس بعدها در یک فایل پیدیاف روی سایت اسلایدشیر قرار گرفت که تا به امروز میلیونها بار بازدید داشته و به اعتقاد شریل سندبرگ (Sheryl Sandberg) که از مدیران فیسبوک هست، این اسلاید مهمترین سندیه که تا به حال از سیلیکن ولی بیرون اومده (لینک اسلاید فرهنگ سازمانی نتفلیکس).
نتفلیکس از روز اول با این قوانین طراحی شد و اونطور که رید هستینگز دوست داشت تاکید کنه بیشتر یک تیم ورزشی حرفهای بود تا یک خانواده.
کسبوکاری برای پاسخ به یک چالش بزرگ

رید هستینگز عقیده داشت که با شکلگیری و رشد اینترنت فرصت جدیدی ایجاد شده که تنها یک تیم آماده میتونه از این فرصت به بهترین شکل استفاده کنه و نتفلیکس پاسخی به این چالش بود.
برای هزاران سال اسبها مهمترین ابزار حمل و نقل انسانها بودن. اما در عرض چند سال اتومبیلها جای اونها رو گرفتن. حالا اینترنت هم قرار بود همین بلا رو به سر خیلی از صنایع بیاره و دنیا رو دگرگون کنه.

البته رید هستینگز هیچ وقت تصورش رو هم نمیکرد که سه سال بعد از تاسیس نتفلیکس، روبروی جان آنتیاکو (مدیر بلاک باستر) بشینه و از سر ناچاری مجبور به پیشنهاد فروش نتفلیکس به یک رقم ناچیز بشه. مدیران بلاک باستر هم نمیتونستن تصور کنن که دچار چه اشتباه کشندهای شدن وقتی که بهش خندیدن و از دفترشون بیرونش کردن.
در قسمت بعد قراره به رقابت نفسگیر نتفلیکس و بلاک باستر بپردازیم. رقابتی که همونقدر از تغییرات دنیای اطرافش تاثیر گرفت، اون رو دچار تغییر کرد.